جوجو کوچولوجوجو کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

جوجه کوچولوی مامان

اولین حمام عشق مامان

سلام عشق مامان ، ببخشید که دیر به دیر میام سراغ وبلاگت چون شما حسابی سرمو گرم کردی که وقت سر خاروندن ندارم  اما با این حال عاشقتم و دیوانه وار دوست دارم ماچ ماچ دخمل ناز مامان بعد از اینکه شما رو از زیر مهتابی برداشتیم مرتب شیر میدادمت تا زردی شما زودتر خوب بشه و نمیدونی چه حالی داشتیم تا شما خوب بشی    دخمل نازم باید از زحمات مامانی تشکر حسابی بکنیم چون تو این 10 روز مارو حسابی شرمنده کرد و زحمت نگهداری ازشما رو کشید  ما هممون شمارو خیلی دوست داریم جیگر مامان بوس بوس باید بگم ابو خیلی دوست داری و تمام وقت تو حموم ساکتو بی صدا از اب بازی لذت میبری عااااااااااااااااشقتممممممممممم گلم ...
13 دی 1391

تولد غافلگیرانه مبینا جون

سلام به دخترگلی که الان کنار منو بابایی داره زندگی این دنیا رو تجربه میکنه و به ما جون و امید دوباره ادامه حیات میده   دختر گلم میخوام خاطره تولدغیر منتظره شمارو برات تعریف کنم  من و بابایی برای شرکت در مراسن عزاداری امام حسین (ع) که بعداً داستان این حماسه بزرگ عشق بازی با خدا رو برات میگم خودمونو اماده میکردیم و ما 5شنبه 2اذر ماه اومدیم گرمسار و من همونجا وبلاگ شمارو هم به روز کردم و هیچ فکر نمیکردم قراره 2 روز بعدش چه اتفاقی برام بیفته  ما در شب عاشورا به خونه بابابزرگ من که در یکی از روستاهای گرمسار قرارداره رفتیم و همه ازم تاریخ فارغ شدن میپرسیدنو من طبق نظر دکتر 16 اذر رو اعلام میکردم اما همون شب همه میگفتند که شما...
12 دی 1391

درد دل با دخمل گلم

سلام دخترم نمیدونی دل مامان از دیدن نازی که میکنی واسش اب میشه نازگل من مبینا خانم وقتی به دنیا اومدی برام یه دنیا امید زندگی اوردی و باعث شدی نگاهم به زندگی عوض بشه  دلم خیلی نازک شده و با هر حرکتی اشکم در میاد  چون شما خیلی کوچولویی و من هنوز نمیتونم تنهایی از پس کارات بر بیام اگه مامانی نباشه که من واقعاً درمونده ام اما انقده شما نازو گلی که باعث میشی سعی خودمو بکنم تا بتونم زودتر از پس کارت به تنهایی بر بیام  دوست دارم      دوست دارم            دوست دارم  ...
12 دی 1391

تولد تولد تولدت مبارک

اره دختر مامان همونطوریکه داشتم برات میگفتم علی رغم میل باطنیم برای زایمان طبیعی به تشخیص پزشک کشیک بیمارستان بستری شدم  و غیر قابل تعریفه که بدونی چه حالی داشتم و چی کشیدم تا شما به این دنیا اومدی بدون هیچ دردی بستری شدم   با زدن اولین امپول فشار در ساعت 3 دردم شروع شد و تا شما خواستی از دل مامان در بیای ساعت 8:50 دقیقه به اتاق زایمان منتقل شدمو و گریه شمارو راس ساعت 9:05 دقیقه شنیدم   غیر قابل توصیف بود لحظه ای که خانم پرستار شمارو بهم نشون داد  قشنگترین لحظه عمرم این لحظه بود      بعد از اومدن به بخش سیل تلفن ها و تبریک ها و تموم شدن نگرانی ها از اون زایمان سخت و استرس زا برای خودمو و دیگرن شروع ...
12 دی 1391

زردی جوجه مامان

سلام دختر نازم ، روز سومی که شما دنیا اومدی واسه ازمایش کف پا و زردی بردیمت دکتر اقای دکتر بعد از معاینه شما براتون ازمایش نوشت و گفت فوری جوابو واسش ببریم   بابایی کلی کلافه بود و بعد از انجام ازمایش که کلی گریه کردی و منم پا به پات اشک ریختم البته با شنیدن صدات چون من دلشو نداشتم که شما رو نگه دارم و مامانی شما رو برد واسه نمونه گیری ، جوابو بردیم پیش دکتر و  گفت زردی شما کمه اما باید زیر مهتابی و جای گرم مراقبت ویژه بشی که ما هم همین کارو کردیم تا شما زودتر خوب بشی دل مامان برات کبابه نازنین من  ...
13 آذر 1391

اسم جوجه مامان

سلام دختر گل من حالت چطوره عشق مامان ،از لگدهایی که میزنی میشه فهمید که حالت حسابی خوبه و شما هم مثل ما دیگه طاقت تنهایی نداری و میخوای زودتر به ما ملحق شی  من و بابایی با هم تصمیم گرفتیم که اسم شما رو مبینا بذاریم امیدوارم مثل معنی اسمت که  اشکار و روشن کننده است همیشه با راستی و روشنی تو زندگیت قدم برداری و موفق باشی   دوست دارم مبینای نازنازی ...
3 آذر 1391

سوغاتی جوجه مامان

سلام نازگل مامان، حالت چطوره عشق من خوبی گلم واسه 17 ابانماه باباجون و عزیز رفته بودن مشهد و کلی برای ما دعا کردن تا هرچه زودتر شما با سلامتی کامل به دنیا بیای و به جمع ما ملحق بشی و لطفاکردن و یه دست لباس قشنگ برات اوردن تا بپوشی یه وقت سرما نخوری جیگر مامانی و بابایی ...
3 آذر 1391

عشق مامان

سلام دختر نازم ، دیگه واقعاً من و بابایی تحمل دوری شما رو نداریم و انتظار دیدن شما رو میکشیم تا هر چه زودتر به جمع ما ملحق بشی   فرشته کوچولوی من تو مدتی تو خونه ام و سر کار نمیرم یه دو باری به خاله ها تو شرکت سر زدم و مشغول بافتن یه شال و کلاه و کفش برای جوجه ی خودم بودم تا تو سرما یخ نکنی عشق مامان عکسهاشم میذارم که ببینی ...
3 آذر 1391